کد مطلب:314526 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

شفای کودک چهارساله
سید جلیل القدری نقل می كند كه به اتفاق خانواده و فرزندم به زیارت عتبات عالیات رفتیم. فرزندم چهار سال بیش نداشت و بیمار شد و حالش وخیم شد.

پزشكی را به عیادتش آوردم. نسخه نوشت و در حال رفتن به من گفت:

حال بچه بسیار بد است و امید بهبودی برای او نیست. من نخواستم همسرم متوجه بشود ولی از اتاق دیگر شنیده بود. بی درنگ چادر بر سرش كرد و گفت:

الآن می روم و كارش را درست می كنم! همسرم رفت و پس از لحظاتی طفلم سر از بستر برداشت. گفت: آقا جان مرا در آغوش گیر!

تعجب كردم كه كودك بی هوش چگونه به هوش آمد. از من آب خواست و به او



[ صفحه 488]



آب دادم. از من پرسید كه مادرش كجاست؟

گفتم: می آید. هنوز كه در عالم تعجب بودم همسرم وارد شد و با دیدن كودك او را در آغوشش گرفت و به من گفت: دیدی كار را به چه آسانی تمام كردم! گفتم: چه كردی؟ و كجا رفتی؟

گفت: به حرم مطهر مولایمان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رفتم و گفتم:

یا ابوالفضل، من زوار تو هستم، اگر باب الحوائج نبودی من به این آستان روی نمی آوردم. شفای فرزندم را از تو می خواهم وگرنه جواب پدرش را چه بدهم؟

همین را گفتم و از حرم بیرون آمدم و حال می بینم كه فرزندم را آن بزرگوار شفا داده است. [1] .


[1] چهل داستان از كرامات حضرت ابوالفضل عليه السلام، ص 96 به نقل از قيام عشق، ص 154 و الوقايع و الحوادث، ص 40.